امروز دکتر بهم گفت باید زودتر ازدواج کنی تا بتونی بچه دار شی. این یکم مذخرفه. تمام راه ذهنم درگیر بود. غمی که وجودم رو گرفت انقدر بزرگ بود که واسه یه لحظه حس کردم میتونم بزنم زیر گریه. ولی وقتی رسیدم خونه و مامان جواب آزمایش رو ازم پرسید با حالت مسخره بازی برگشتم بهش گفتم دکتر بهم چی گفت. گفتم این زندگی از من دیگه ادامه پیدا نمیکنه.

خب حالا گذشته از همه ی اینا واقعا من باید چکار کنم؟ میخونی آنه؟ میخونی آنه ماری؟ من باید چکار کنم؟ مطمئنم اگه نتونم بچه ای داشته باشم زندگی بطور عجیبی برام بی ارزش میشه. چکار کنم آنه؟ زندگیم رو هواست، باید چکار کنم؟ ازدواج اصلا با برنامه های الان من جور در نمیاد. من اصلا فکر نمیکردم قضیه ای پیش بیاد که مجبور شم ازدواج رو تو الویت اول برنامه هام قرار بدم.

حبه کوچولوی من. میخوام بدونی مامانی انقدر دوست داره، انقدر وجودت تو زندگی براش مهمه که حاضره بخاطر تو از علایق و برنامه هاش بگذره.

زن و شوهری که نه باهم میسازن نه بی هم

عدم ثبات در چیزی که هستم و چیزیکه میخوام باشم (خوابگاهی های وحشی صفت)

الیزابتِ من کُجایی؟

چکار ,زندگی ,رو ,دکتر ,تو ,برنامه ,چکار کنم؟ ,باید چکار ,دکتر بهم ,من باید ,های الان

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود جزوه لوله پلی اتیلن صنعت غرب نرده استیل در اصفهان کولرگازی ایستاده وایت وستینگ هاوس فال روزانه تولید کننده ظروف ملامین کسری یزد خدمات نمایندگی تعمیر فروش کولر گازی اسپلیت در شیراز - عظیمی بلاگ خبری تاناکورا مهاباد چنل کیبورد ایتا آموزش طراحی کاراکتر